- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
یـاد تـو آئـیـنـه و نـام تـو نــور ذکر تو خیر است و کلام تو نور شعر بـخوان ای نفـس آسـمان! «إِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَة»، بخوان شعر بخوان معجـزه نازل شود آتــش جــان مــتــوکــل شـــود لرزه بیـفـتـد به دلش، پـیکـرش مـسـتـی دنـیـا بـپـرد از سـرش شعر کم و محکم تو خواندنیست شعر تو در ذهن زمان ماندنیست مـاه تـمـامـی و کـلام تـو نــور ذکر تو خیر است و سلام تو نور بــاز از آداب زیـــارت بــگــو بـاز هـم از شـأن امـامـت بگـو سـورۀ لبـخـند خـدا جـامعهست جامع اوصاف شما جامعـهست بـاز دلـم نـور خــدایـی گـرفـت شور «وَ کُـنتُم شُفَـعائی» گرفت وقت زیارت شد و یوم الـغـدیر وصـف غـدیـریـه و ذکـر امیر سـیـر کـن آیـات و روایـات را وصف کن آن پاکترین ذات را از جـلـواتـی ازلــی گــفـتــهای از صد و ده وصف علی گفتهای در شب ظلمتزدگان ماه اوست «أَوَّلُ مَـن آمـَنَ بِـالله» اوســت هرچه بر اوضاع جهان بگذرد در دو جهان هرچه زمان بگذرد آنچه تـغـیّر نـپـذیـرد عـلـیست وآنکه نمردهست و نمیرد علیست آیــنــه در آیـــنـــه مــات تــوأم مـحــو مــرور کــلــمـات تـوأم کـاش به آئـیـن تو شـاعـر شوم با نـظـر لـطـف تـو زائـر شوم بـاز دلـم تـشـنـۀ ایــوان اوسـت بـاز هـوای حـرمـش آرزوست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
به شهرِ کور بخشیدی فروغ چشمهایت را منوّر کردی از نورت زمینِ زیر پایت را ملائک یکبهیک تبریک میگفتند با شادی به لب ابن الرضا میدید لبخند رضایت را اگرچه کُلُّهم نـور و اگرچه کُـلُّهم هادی به تو دادند اما از ازل نبض هدایت را گناهان کبیره کردهایم و دل به تو بستـیم مگیری از سر این جامعه دست دعایت را من از تو آب و نان و سیم و زر هرگز نمیخواهم به یک لبخند مهمان کن گدای سامرایت را رسیدی تا علیِ چارم ارض و سما باشی که رسواتر کنی شاهان پَست بیکفایت را خلافت چیست چیزی که فقط حقِّ علی بوده ندیدیم از نبی در خُم به غیر از این روایت را بیا دلهای ما را تا غـدیر خُـم مهیا کن بتابان بر دل تاریکمان نور ولایت را بیا بنویس ما را از محبینات "لکم لاحق" مگیر از ما به قدر لحظهای حال و هوایت را تو راضی باش از ما تا رضا راضی شود از ما سپرده دست تو بیشک رضا مُهر رضایت را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
ای آنکه سحـرگاه من و صبح سـپـیدی عمریست نشستم سر راهت به امیدی گـمکـردهٔ راهـم! شدم از مقصد تو دور نوری برسان؛ وضعیتم را که تو دیدی خـوردم نمک و نانِ جواد إبن رضا را با لطف و کرم آبـرویم را تـو خـریـدی هـر آن شـدی از ذات خـداونـد لـبـالـب هر بار که بر معـصیـتم پـرده کـشیدی آیات تو را خواندم از آنروز که گـفـتند هـمنام عـلـی هـسـتی و قـرآن مجـیـدی یا حـضرت هـادی الائـمّـه خـجـلـم مـن دربارهٔ من یک خـبرِ خـوش نـشـنـیدی یکبـار نـشـد نـذر تو درگـیـر شـوم بـا نفْسی که نشان داده به من فسق و پلیدی غـافـل شدم اما به خـدا عـشـقِ تو دارم سوگـند به میـلاد تو در این شبِ عیدی خوشحال کن این سائلِ محتاج حـرم را با بـرگ بـراتی به دلـم ده تـو نـویـدی!
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
ای دهـمـیـن حجـت حق بر بـشر نـور خـدائی تـو ز پـا تـا بـه سـر ای گــل گـلــزار بـنــی فــاطـمـه وی که توئی به عرش حق قائمه نـام تـو از ســوی خـدا شـد عـلی گـشـته جـهـان ز نـور تو منجـلی جــان بــفــدای تـو و مــیــلاد تـو شــاد شــود هــر کــنــد یــاد تــو مـدیـنـه از نـور تو رضـوان شده ز فـیض تو جهـان گـلـسـتان شده ای بخدا مـظـهـر عشق و صفات لـعــل لــبـت آمــده آب حـــیـــات ذکر خوشت هماره تسبـیح ماست نام تو سر لـوحـۀ طاعـات ماست نـــور دل فـاطــمــه و حــیــدری دسـتـه گـل گـلـشـن پـیــغــمـبـری باب تو سر منشأ خیر و عطاست مـادر تـو عـزیـز خـیـرالنـساست معـجـزههـای تو شـگـفـت آفـریـد نـور کـرامـت ز تـو آمــد پــدیــد جــان بـه فــدای تــو کـه آزادهای جـان به ره دین و شـرف دادهای مهر تو در سرشت اهل دل است سـامـرهات بهـشـت اهل دل است ز مـرحـمت کن نظـری سوی ما ای که توئی دلبر خوش روی ما ای که دهی به عـاشـقـانت بـرات عـنـایـتـی که تو به وقـت مـمـات مـحـبـتـت طــلای خــالـص بــود دشـمـن تو هـمـیـشه مـفـلـس بـود گر برسم به وصلـت ای مهـربان نـیسـت مـرا آرزویـی در جـهـان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
تـا کــتــاب آفــریــنــش بــاز شــد عــاشـقـی بـال و پـرِ پــرواز شـد تا که قـدری آب و خاک آدم شود بـا دم هــو یـا عــلـی اعـجـاز شـد عـشق سـهـم هر کـسی آنجا نـبود حکمت این موهبت چون راز شد تا دل ما بـسته شد بر زلـف عشق دربهـای رحـمـت حـق بـاز شـد ابـــتــدای راه بــود و اشــتــیـــاق یا عـلـی گـفـتـیـم عـشـق آغاز شد با عـلی شد بر بـشر نـعـمت تـمام عشـق یـعـنی روی حیدر والسلام اندک اندک جمع مـستان میرسند در غـدیـر خـم به جانان میرسند العـطـش گـویـان پی سـاقی عـشق پای این خُـم می پرستان میرسند تا در آن بـرکه به قـربـانش روند حاجـیان از عـید قـربـان میرسند از فلک شـمس و قـمـرها تا کـنند جشن حیدر را چـراغان میرسند کاش مـا را هم علی مـهـمان کـند با کـسانی که به ایـشـان میرسـند هر که خـواهد تا غـدیـر خـم رود یـک عـلـی بـایـد هـدایـتـگـر شود یک علی که هادی این شادی است یک علی که هم نقی هم هادی است یک علی که جـامـعـه دارد به لب لطف او عـادات مادر زادی است مهـبـط الـوحـیی که از انـفـاس او در مـیـان سـیـنـههـا آبــادی اسـت کـاش مـا را هــم اسـیـر او کـنـنـد بند عـشقـش برتر از آزادی است با نگـاهـش ما غـدیـری میشـویم آن علی که هم نقی هم هادی است الـسـلام ای مـظهـر کـهـف الـورا مــعــدن رحــمــت امــام ســامـرا آمــدی و شــعــلــه ثـاقـب رسـیــد عشق بر دلها ز شش جانب رسید بخت برگـشـتـه به دلها روی کرد تیر مـژگـانت که بر حاجب رسید چرخش چرخ و فلک را محوری محـفـل پـروانـه را صاحب رسید لافــتــی الا عــلــی آمــد مــگـــر کـه عـلـی بـن ابـیـطـالـب رســیـد دیــده واکـردی صـدا زد هـاتـفـی آیــههــای سـجــده واجـب رسـیـد عطـر و بویت را بهاران گـفتهاند مور کـویت را سـلـیـمان گـفـتهاند چـشـم هـایت مـوضع پـیـغـمـبـری ابــروانـت ذالــفــقــار حــیـــدری لـشـگـر مـژگـانـت ارکـان الـبـلاد بـا نـگـاهـت فـاتـح هـر کـشـوری مظهر حیی که با یک گوشهچـشم شـیــر را از پــرده در مـیآوری دعوت الحـسناست خـال روی تو عاشـقان را اینچـنین حج میبـری حـیّ قــبـل حـی تـویـی بـعـد حـی با قدت برپاست محـشر محـشری با تـو هـر ویـرانـهای آبادی است هرچه داریم از امـام هـادی است سـامـرایـت مـلـجـا درمــانــدگــان سفـرهات از بیکـران تا بیکـران بـارگــاهـت جـنّـت روی زمــیــن فـرشهای مـرقـدت هـفـت آسمان بـرنــمـیگـردد گـدایـت نــا امـیــد هـیچکـس از تو نـدارد این گـمـان دستهای ما به سـویت شـد بـلـنـد دسـتـگـیـری کـن امـام مـهــربـان ای که مـانـدی دور از کرب وبلا لطف کن ما را به ششگوشه رسان از تـو میخـواهـیـم امــام سـامـرا اربــعــیـن پــای پــیــاده کــربــلا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
عــشـق در جـانـم شـرار انـداخـتـه شــوق، ذوقـم را به كـار انـداخـتـه مـیزنـم پَـر در هـواى اهـل بـيـت مـیســرايـم در ثـنــاى اهـل بـيـت طـبع من امـشب گـلافـشـانى كـنـد از دلــم رفــع پــريــشــانــى كــنـد نه فقط من، عالمى در شادى است گـاه مــيــلاد «امــام هــادى» اسـت نُه فـلـك در نـور سـامـرا گـم است جـلــوۀ ابـن الــرضــاى دوم اسـت مـشـرق چـشـمـش طـلـوع آفــتـاب ســيــنــۀ او دفـــتــر امُّ الــكــتــاب دامـن شــرم و حـيــا گــهــوارهاش بوسه گـيرد حُـسن از رخـسارهاش بس كه دارد حُـسـن روى او نـمك بسـته بر بازوش حـرز جـان، ملك آسـتـين افـشـانـده بر هـسـتى جـواد ذكـر لب پيـوسـته دارد «ان يكاد» كيست او؟ كاينسان زمين مشتاق اوست هـفـت دريـا تـشـنـه انـفـاق اوسـت اين پـسـر وارث به کـلّ انـبـيـاست امــتــداد خـط ســرخ كــربـلاسـت اين پسر گمگشتگان را هادى است ايـن پــســر آئــيــنـــۀ آزادى اسـت اين پسر شور و شعور حيدرى است بر سرش زيبنده تاج سرورى است مكـتب او رهگـشاى جـامـعه است معنى و روح «دعاى جامعه« است شـیـر، صـیـد یـک نـگـاه سـادهاش «طـرفـة الـعـيـنی« شـود دلـدادهاش خاک راهـش تـوتـیای چـشم حـور قطره قطره اشک او «شُرباً طهور« همچـنان که نقـش نـام او عـلیست سیرت و صورت، مرام او علیست غــرق شــادی در شـب مـیــلاد او عـهـد الـفـت بـسـتـه دل بـا یــاد او
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
سـلام بـر قـدمـت؛ یا مـجـیـر یا هادی فـدای قـامـتـت ای بینـظـیـر یا هـادی زدی قدم چه مطهر درونِ خانۀ وحی که آمـدی تـو مـیـان حـریـر یـا هـادی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
بـاز دلـم در هـوای حـضـرت هـادی پَـر زده تا سـامـرای حـضرت هادی میكِـشـدم سـمـت بــارگـاه رفـیـعـش جَـذْبـۀ گـنـبـدْ طـلای حضرت هادی پَـر زدهام تـا كـه آشـیــانــه بـگـیــرم گوشۀ صحن و سرای حضرت هادی بـارِ سـفـر بـسـته از دلـم، غـمِ عـالَـم در دلِ بـیتُ الـولای حـضرت هـادی جامعه را خط به خط، به چشم كشیدم با نَـفَـسِ دلـگُـشـای حـضـرت هـادی بـلـكـه هـدایـت شَـوَم، مُـدام مـیاُفـتـم مُـلتـمـسـانـه به پـای حـضرت هادی چایی شیرینِ مُوكـبِ دَمِ صحن است داروی دارُ الـشّـفای حـضرت هادی زادۀ إبنُ الرّضاست، حضرت حق هم هست رضا، با رضای حضرت هادی نیـمۀ مـاه است و بین ماه هـویداست عـكـسِ رُخِ دلـرُبای حـضرت هادی بُـرده دل از حـضرت جـوادُ الائـمّـه چهرۀ چون مرتضای حضرت هادی ای به فـدای لبـش كه غـنچـۀ بـوسـه كاشـته بر گـونـههای حضرت هادی "فـاطـمه" آورده گُـل برای "سـمانه" در عوضِ رو نـمای حضرت هادی گرچه زمینش كشیده است در آغوش مسندِ عرش است جای حضرت هادی كوری چشمان شورِ خصم، بلند است قـامـتِ سـبـزِ لـوای حـضرت هـادی كاش كه "سائل"شبی كنار ضریحش شعـر بخـواند بـرای حـضرت هادی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
امشب وزیده است به یثرب نسیم عشق پیچـیده در فـضای مدیـنه شـمـیم عشق در آن بهـشت حُسن، صفا موج میزند مـاهـی دمـیـده اسـت بـه انـوار ایـزدی مهـری رسـیده است در آفـاق سرمدی نورخدا ز عرش به سوی زمین رسید؟ یا جلـوهای ز نـور رسول امین رسید؟ او در حریم قـرب خـداوند محرم است معراج او همشه به عرش معظم است آئـیـنـۀ صـفـات مـبـیـن اسـت این امـام گـنـجـیـنۀ معـارف دیـن است این امـام دین جاودان ز کوشش و سعی تمام اوست جود وکرم سجیّت و احسان مرام اوست از او سخن به طـبع من الهـام میشود یـادش کـه مـیرسـد دلـم آرام میشـود بخـشـیـدهانـد بر من مـسکـین ولایـتـش دارم به دست گـوهر مهـر و محـبتـش
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
ای عاشـقـان دوبـاره زمان صفا رسید نـوری دگـر ز مـنـبع نـور خـدا رسـید آمـد یـگــانـهای کـه ز یــمـن ولادتـش پیـوسته بهـر ما ز خـداوند عـطا رسید حور و مـلک غریق تعجب زروی او عالم گـرفته عـطـر ملـیـحی ز بوی او جـانـم فــدای او کـه دلــم را جـلا دهـد دردی اگـر رسـد به نـگـاهی دوا دهـد قـاصر بـود زبـان ز ثـنـای نـگـار من یـکـتـا بـود جــمـال دل آرای یـار مـن
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
تا ده شـمردیم و خـدا آورد نور دیگری مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشتهایم این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری یک عمر پای سفرۀ این خاندان بودیم و شکر نام عـلی بار دگـر آورده شـور دیگری دنیا اگر با سامری بستهست عهد دوستی غم نیست، ما و سامرا و کوه طور دیگری اسم امیرالمـومنین، رسـم امیرالمـومنین گویا نجف در سامرا دارد ظهور دیگری الله اکـبـر بـر لـبـم امـا خــدا را دیــدهام در واژههای جامعه با هر مرور دیگری بین لغتها گشتهام هادی شبیه مهدی است یعنی هنوز آن دورها پیداست نور دیگری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام هادی علیهالسلام
حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم متـوسـل به شکـوه حـرمت طـوبـا هم غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم از هلال رجب و نیمۀ ذیالحجه گذشت آنچه در قدر سرودیم در عاشـورا هم چه نیازی به طبیب است اگر نزد توأیم که شـفـا میدهـی آری متـوکل را هم تو علی هستی و در کنج قفس هم بروی نزد تو ناله کـند شـیر که من روبـاهم دل بگو آینه و شیشه اگر مال تو نیست بشِکـن آیـنـه و شـیـشه و دل را با هم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای مـحـبـان روز مـیـلاد آمـده بـاز از ســبـط نـبـی یـاد آمـده در جهان شد موسم روشنگری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
بـهـشـت اهـل ولا را ثـمـر مبارک باد طـلـوع عـید بـزرگ دگر مـبارک باد خدای عـزّ وجلّ را ولی تمـاشاییست به روی دست محمّد، علی تماشاییست سـلام بـاد بـه ابـن الرضـا و فـرزندش شـفای روح مسیحا ز فـیض لبخـندش نـدیـده چـشم بـشر جـز ائـمّـه مانـندش سزد که مدح بگـوید فـقـط خـداوندش جــمــال او هـمـه آئـیـنــۀ امــام جـواد علی است این، پدر و مادرم فدایش باد سخنوران جهان مست یک عبارت او جحـیم بـاغ چنان گـردد از اشارت او سر سـران همـه در حلـقـۀ اسـارت او دعـای «جامعه» زیبـاترین زیارت او زیارتی که سزد وحی سرمدش خوانند شـنـاسـنـامــۀ آل مـحــمّــدش خـوانـنـد مهی که مهر هم از ماه عارضش خجل است چو آفتاب به دلهای پاک مشتعل است گـل محـبـت او زینت بهشـت دل است عدو هم از کرمش شرمگین و منفعل است جهانیان همه مرهـون لطف او من هم نه من گـدای در او شـدم که دشمن هم الا حــرم حــرمِ ســامــرات را زائــر بهشت، زائر صحن و سرات را زائر فـرشـتـگـان حـرم بـا صـفات را زائر جــواد مـــاه رخ دلـــربــات را زائـر عجب نه گر به قفس شیر وحشیات شد رام مـطـیـع سلـسلـۀ تـو اسـت گردش ایـام تو چارمین عـلی از عـتـرت پیـامبری تو خـود امـام و امـام جـواد را پسری تو بـر امـام رضـا نیـز پـارۀ جـگـری تو چون حسین چـراغ هـدایت بـشری ائمّه هادی و تو خود به کنیه هادیشان اگرچه بر حرم حضرتت جسارت شد حـریم محـترمت در جهان زیارت شد نصیب شیعه در این امتحان بشارت شد نصیب دشـمن تو ذلت و حـقـارت شد شکست شیعه محال است چون به حصنِ ولاست تـمـام خـلـقـت هـسـتی بـوَد بـرای شما نهـاده سر به زمین آسمان به پای شما سـعـادت هـمـه عـالـم بـود ولای شـمـا بُـوَد «بـکُـم فَـتَـحالله» در ثـنـای شـمـا خـدا بــرای شـما خـلـق کرد عـالـم را به غـیر بـاب شما حق نیـافـریده دری خـدا پـرست نیام گـر زنـم در دگری نبود و نیست به جز بر درِ شما خبری اگـر کـنـید بـه کـل جهـانـیـان نـظـری قـسم به هر که گـذارد قدم به راه شما مصیبت است اگر یک نظر به ما نکنید مـرا ز دامـن پُـر مهـرتان جـدا نکـنید رهـم دهیـد در ایـن خانه و رهـا نکنید مرا به دوری خود دور از خـدا نکنید من و جـدا شـدن از دامـن شما هرگز حـیاتِ بود و نبود از برای یک دمتان خـدای داده شـرافـت به کـل عـالـمتان خدا گواست که اوصاف ما بود کمتان عـطا کـنیـد مضامین نـو به میـثـمـتان که همچو «میثم» تـمار مدحـتان گوید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
غنچهای دیگر عیان شد در گلستان ولا شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق هم ولی الله هـسـتـی هـم امـام و مـقـتـدا کوکب حق و حقیقت سر زند از کوی او ماه رخشان را سزد در وصف او گوید ثنا گاه گاه شادی و جشن و سرور اهل بیت هم غدیرخم رسد هم زاده شد ابن الرضا نام نیکویش علی و کنیه اش چون مرتضی چون یداله دست حق و چون علی مشکل گشا قلب ما ای حضرت هادی روان شد سوی تو تا که از لطف عمیم ات قلب ما یابد شفا شهر بطها یافت دُری دیگر از آل رسول سایه گستر گشته مهر کودکی نعمت فزا هم جواد و هم عروس فاطمه شادمان از او هم برای اهل ایمان گـشته میر و رهنما حوریان پیوسته بر لب نغمه خوان او شدند جـمع گـشته گرد مـهـد هـادی نـورالهدا اوست نوری دیگر از دامان زهرای بتول جـدّ مهـدی باشد و بر ما ولی و پیـشـوا یـادگـار جانـفـزایش شد دعـای جـامعـه از دعای اوست تا روح دعـا دارد صفا با نگـاهی پُـر شـود جـام تـهـی ما دگـر صاحب جود است مردم هادی ابن الرضا قـبر زیـبایش بود در بارگـاه عـسگـری کربلا خواهم ز حق و کاظمین و سامرا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
به جـای بـاران بـبـارد ز آسـمان انجـم بـه مــقــدم پـسـر فـاطـمــه امــام دهــم چه خـفـتهای مـه من روز عید آمد، قُـم به بحر شادی گـردیده ملک هـستی گُم شد از ولایت ابن الرّضا جهان روشن قلـوب شیعه دل صاحب الزمان روشن عـروس فـاطـمه بر فـاطـمه پـسر زاده برای شـمـس ولایت بـهـین قـمر، زاده و یـا کـه آمـنـه پـیـغـمـبـری دگـر زاده و یا که بـنـت اسـد شـیـر دادگـر، زاده بحـق که آیـنـه حُـسن خـالـق ازلی ست که بوسه زن به جمالش محمّد ابن علی ست گـذر ز کـبـر و ریا تا که کـبریـا بیـنی خودی گذار به یک سوی تا خدا بیـنی شـکـوه آیــنـۀ روی مـصـطـفـی بـیـنی مـه جـمـال دل آرای مـرتـضـی بـیـنـی جـمـال لَـیـس کَـمِـثـله ز حق هـویدا شد مـه امـیــد جــواد الائــمّــه پــیــدا شــد در آســمـان ولا مــاه بــیقــریـن آمــد به صورت بـشری صورت آفـرین آمد کـز آفــتــاب بـر آن مــاه آفــریـن آمــد ولّـی حـق دهـمـین پـیـشـوای دیـن آمـد امین وحـی ز سوی خدا در این مـیلاد پـیـام تـبـریـک آورده بـر امــام جــواد گذر ز خویشتن و گوش جان خود کن باز کز آن ولّی خـدا گـویـمت یکی اعجـاز که مرغ روحت از حبس تن کند پرواز به آسمان حـقیقت رسی ز کوی مجـاز ز شـرح آن بـشـنـاسـی امـام را، بهـتر وصی حـضـرت خـیـرالانـام را، بهتر بگـفـت با متـوکّـل زنی ز نـسل عـرب که یا امـیـر منـم دخـتـر عـلـی، زیـنب حسن برادر و زهراست مادرم به نسب ز آسـمـان ولایت مـنـم هـمـان کـوکـب خلایق از سخـن او به حـیـرت افـتادند که قـصّـه را به امـام دهـم خـبـر دادند امـام آمـد و اول نـصـیـحـتـش فـرمـود ولی نداشت نصیحت برای آن زن سود ولّی حق که بجان و تنش سلام و درود گـشود غـنچۀ لب را بدو چنین فرمود: که گـوشـت بـدن پـاک اهـل بیت کـرام بود به حجـم خدا بهر هر درنده حـرام براستی اگرت دعـوی است در گـفـتار بـجـانـب قــفـس شـیـرهـا قـدم بـگــذار سخن بگـوی به آنان نشانـشان به کنار بگفت ای به بزرگیت کرده حق اقـرار اگر به صدق بود گفـتهات ز من بـشنو بـجـانـب قــفـس شـیــرهـا تــو اوّل رو از این سخـن مـتـوکل شد بـسی دلـشاد ولی امـام که جـان جـهـان فـدایـش بـاد بـجـانـب قـفـس شـیــرهـا قــدم بـنـهــاد چو چشم شیران بر روی حضرتش افتاد بخاک مقـدمش از عجـز و لابه افتادند سرشک ریخته صورت به پاش بنهادند کـنار خـویش چو روی امـام را دیـدند گـل وصال ز گـلـزار حُـسن او چـیدند سرشک شوق چو باران ز دیده باریدند بگـرد یـوسف زهـرا هـماره گـردیـدند یکی از آنان با حضرتش سخن میگفت ز رنج پیری و احوال ضعف تن میگفت که ای ولی الـهـی اگـر چـه من شـیـرم ولـی ز کــثـرت سـن اوفـتـاده و پـیـرم ز رنج پیـری خود در قفس زمین گیرم ز بس گرسنه به سر میبرم ز جان سیرم ز شیـرهای جـوانـتر بخـواه ای سرور که وقت خوردن طعـمه بمن کنند نظر امـام گـفت: بود تا گـرسـنه این حـیوان به سوی طعمه نیـایـند شیـرهای جوان قـدم نهـاد برون از قـفـس لـب خـنـدان فـتاد زن به قـدمهای حضرتش گـریان که ای ولّی خـدا شـرمگـین و منـفعـلـم نه زیـنـبم منـما پـیـش دیگـران خـجـلـم شـنیدهام متوکّل که سخت گـشت حـقیر تو گوئی از حسد آمد به سینـۀ وی تیر بگـفـت آن زن مـکـاره را کـنـند اسـیر برند جانب شیران به جـرم این تـزویر همه ستـاده به حالـش نـظاره میکردند که شیرها تن او را پاره پاره میکردند اگـر کـه گـوشـت آل پـیـغـمـبـر اسـلام به قول حجّت حق هست بر درنده حرام به کربلا ز جفا گرگ های کوفه و شام حـسین را که بود نـور چشم خیرالانام به ظهر جمعه لب تـشـنهاش فدا کردند ســر مـقـدّس او را ز تـن جـدا کـردنـد شـراره زد به دلـم یـاد وقـعـۀ عـاشـور تـنی که بود سـراپـاش جمـله آیت نـور به موج نیزه و شمشیر و سنگ شد مستور شکسته شد همه اعضای آن ز سُمّ ستور برهنه ماند به روی زمین سه روز و دو شب نـدانـم آنکه چه بگـذشـت بـر دل زینب دمی که دختر زهـرا به قتلگه رو کرد نــگــاه بـر بــدن پــاره پــارۀ او کــرد کشید ناله پـریشان ز غصّه گـیسو کرد سرشک ریخت ز چشم و نگه به هر سو کرد چه دید، دید به گردش به غیر دشمن نیست چنان گریست که دشمن بر او بلند گریست به گـفت ای به فـدای تو مـادر و پـدرم چگونه جسم تو صد چاک بر زمین نگرم ز جای خـیز ببـین سوی شام رهـسپرم تو خـفـتهای و شده قـاتـل تو هم سـفرم عزیز فـاطـمه ما را سـوار محـمل کن نگه به اشک من و خـندههای قاتل کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
آمده تا سخـن از چشم خود آغـاز کند دهـمـین پنجـره را سمت خدا باز کند تا که یک پرده، خدا را به من ابراز کند جـگـر شـیـر بیـاریـد که اعـجـاز کـند دهـمـین مرتـبـه امـروز، قـیـامت آمد عــلـی آخـــر دنــیــای امــامـت آمــد رد پـایش هـمه جا قـبـلهنـما میسـازد خطی از جامعهاش جامعه را میسازد خادم خانهاش از خاک، طلا میسازد کرمش نیـز به شدت به گـدا میسازد بیسبب نیست اگر عادتش احسان شده است نـوۀ ارشـد آقـای خـراسـان شده است گوشۀ صحن عجب حال و هوایی دارم بـر سـرم سـایـۀ ایـوان طـلایـی دارم از سـر سـفـرۀ او نـان و نـوایی دارم سـامـرائـیـم و عـادت به گـدایـی دارم سامرا، کـرب و بلایی به نظر میآید این دو شش گوشه به دنیا چقدر میآید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
سپاس و حمد خدا را که ناز و نعمت داد به نسلهای بشر ذات پاکِ فـطرت داد زبان برای تـشکـر، دهـان برای بـیان نفس برای حـیات و بدن به قـدرت داد به عالَم از درِ توحید لطفِ بیحـد کرد به آدم از رهِ تکـریم، حکـمِ طاعت داد هــدایـتِ هــمــه بـا آیــههـای قــرآنـش به خـالـصـانِ درش هـدیـۀ نـبــوّت داد ز حُـبِّ آل مـحــمـد مـحـبّـتـش جـاری بـه شیـعـیـان عـلـی نـعـمـت ولایت داد کمالِ عصمت خود را به فاطمه بخشید تمام هستی خود را به آل عـصمت داد به افـتخـار نـبی و علی به معـصومین و نـسـل کـوثـریِ فـاطـمـه امـامـت داد پس از حسین و حسن تا عـلیٍّ الهـادی عـلیِ چـارمِ خود را به آل عـتـرت داد سخن ز حضرت ابنُ الجـواد میگـویم همانکه حضرت حق، بیرقش ز نصرت داد ز لطف خاصِ خداوندیاَش در این دوران به دست هـادیِ دین پـرچـم هـدایت داد پس از جـواد به ابنُ الـرضای دوم نیز هزار ویک سخنِ نغز و بحرِ حکمت داد ولادتـش شـده بـابُ الـغــدیــر ایـن آقـا چقدر حضرت هادی به شیعه عزّت داد ز هـشت سالگیاَش شد امامـتَـش آغاز قـیام او به هـمه عـاشـقـان کـرامت داد قـیام کرب و بلا را دوبـاره احـیـا کرد بهـای تازهای از شـوقِ بر زیـارت داد زیارتی ز غـدیـریه، جامـعه، مـبـسوط ز نَـصِّ خـویش به دست تمام امت داد مــبـارزات فــراوانِ او هـمـه تـعــلـیـم به شیعه با عملِ خیر، درس غیرت داد چو از مدیـنه به تبـعـیـدِ سـامـرا بُردند به شیعیان، همه طرحی دراز مدت داد شیوعِ نهضتِ نامه نگاریاَش زیباست قـیامِ نرم، به یاران عجـیب وحدت داد مـنافـقـان به غـیـابش سعـایـتَـش کردند هـزیـنههای زیادی از این سعـایت داد حـرامیان حـرمش را محـاصره کردند ولی خدا به ولیاَش دوباره شوکت داد هـزار نـقـشـه عـلـیـهِ امـام مـا چـیـدنـد ولی مـقـاومتِ او به مـا بـصـیـرت داد دگر ز دشمنیِ دشـمنان هَـراسی نیست زمامداریِ هـادی به شیعه شوکـت داد هـنـوز هـم حـرم او دفـاع مـیخـواهـد مـدافـعِ حـرمـش درس اسـتـقـامـت داد دلِ امــام زمـــان را بـه دسـت آوردنـد به پیر و مرشد ما، حضرتش بشارت داد به رغمِ خصم، که آینده را برَد در بیم امـــام مــژدۀ آیــنـــده را بـه امــت داد فریب و فتنه و تحریم و خدعه و تهدید به لطفِ حق به شما ابتکار و همّت داد لباسِ جنگ به هر رنگ در بیاید، باز لباسِ رزم به تن کن که جنگ عزّت داد اسیـرِ سامـرۀ او همـیشه در رزم است به آن امـیـد که شـاید بـما شـهـادت داد غریبِ سامـره بود و عزیز زهـرا بود هـزار راه نـشان در مـیـان غـربت داد اهـانـتـی که به بـزم شـراب بـر او شد پـیـام تـازه بـمـا در دلِ مـصـیـبـت داد ز شعر خواندنِ خود، کاخ ظلم را لرزاند شبـیهِ خـطبۀ زینب، به خـصم ذلّت داد گـریزِ روضۀ ما مجـلس شـرابِ یـزید چگونه بود که دشمن به خویش جرأت داد شکستنِ لب و دندان به جای خود، اما به دخـترِ شهِ خـوبان چگونه تهمت داد ز بوسهای که رباب از سرِ بریده گرفت بـرای گـریه به آل حـسـیـن مهـلـت داد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
برای عـشق دوبـاره بهـانه پیـدا شد بـهـانه غـزلی عـاشـقـانـه پـیـدا شـد طنین آمدن کیست اینکه از طربش قـلم به شور رسید و تـرانه پیدا شد الا که گـمـشدگـان هـدایـتـیـد هـنوز پی نشـانه نگـردیـد، خـانـه پـیدا شد برای مـرغ دل چـند بام و چند هوا هم آشـیانه و هـم آب و دانه پیدا شد میان باغچه، یاسی شکفت وقتی که گـل جـواد به دست سـمانه پیـدا شد رسید چشمه کـوثر رسید آب حیات به مقدم دهمین مصحف خدا صلوات بـبـین محـمـد سـوم! عـلی چـارم را میان صـورت او با نبی تـفـاهـم را چه صورتی که شراب لبان نوشینش به نیم جرعۀ خود مست میکند خم را ببین که پشت در خانهات همه جمعند ببین گدایی خورشید و ماه و انجم را برای مـردم ری از تـنـور احسانت عطا نما دو سه تا لقمه نان گندم را نثار این همه تبریک را ز ما بپذیر حـوالهایست اهـالی مشهد و قـم را بیا که شب شب شادیست فاطمه تبریک شب ولادت هادیست فاطمه تبریک غزل به پای تو برده خیالهای مرا در آسـمان تو وا کرده بالهای مرا نگاه نغـز تو بر بیتهای پر نقـصم چه خوش به بار رسانده نهالهای مرا بگو اگر که خدا نیستی که هستی تو؟ بیا و کـفـر نـبـیـن احـتـمالهای مرا الا که خط به خط جامعه کـبیرۀ تو جـواب داده تــمـام سـوالهـای مـرا وصال چشم من و خاک پات ناشدنیست ولی بـیا شـدنی کن محـالهـای مرا من آشـنـای سـرای قـدیـمتان هـستم گدای حضرت عبدالعـظیم تان هستم تـمام دغـدغۀ تو خـدا شناختن است تمام خواهش من هم تو را شناختن است بدون اذن تو دردی دوا نخواهد شد که راه اصلی درمان دوا شناختن است تو آشـنـای تـمام غـریـبها هـسـتی وگرنه کار همه آشنا شناخـتن است دو دست خالی ما را یقین تو میبینی مرام و مشی کریمان گدا شناختن است اگر که خورده مسیرت شبی به بزم شراب بدون شک هدفت کربلا شناختن است چه کـربلا که دلم دارد آرزویش را خدا کند که ببـیـنم دوباره کویش را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
بـر لـکـنتِ زبـان من آقا امـان دهـید یا لطف کـرده و به بـیانم تـوان دهید تا مدح یک فـضیـلـتـتان را بیان کنم قـدر تـمام عـمـر جـهـانم زمـان دهید کار از کمیت لنگ غزل هم گذشته است الـفـاظ قـاصـرند به الـفـاظ جان دهید تا حق مـطلـب از سر ایـمـان ادا کنم ابن سکـیت نطق مرا دُر فـشان دهید بر ذوق کـور من تب دریای ملتهـب سـقـفی بلـنـدتر، ز خود آسـمان دهید از وحی در ثـنای تو باید مدد گرفت پس کوی جبرئیل امین را نشان دهید تا دعبل و کمیت و فرزدق شوم به پات شب تا سحر غزل بسرایم، غزل برات بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز بالاتر از مسـیح عـدم را به هم بریز شعری بخوان که وقت هدایت گری شده ارکان کفر و ظلم و ستم را به هم بریز آقا اگر بـنـاست دمی بیتو سـر کـنـم تقدیر من به لوح و قلم را به هم بریز اصلا به دست های کریمت گـل مرا از نو سرشته، آب و گلم را به هم بریز بر سائل درت نظری کن ز روی لطف کـل مـعـادلات کـرم را به هم بـریـز آقــای مـهـربــان دلــم بـا تــبـســمـی دریای پُـر تلاطـم غم را به هم بریز آرامش دلم دو جهـان در پـناه توست کارم هـمـیـشه گیر نفـوذ نگاه توست انداخت گرچه کینۀ دشمن به زحمتت یک ذرّه کم نشد به خـدا از شرافـتت گـردیـده بــارهـا مـتــوکـل ذلـیـل تـو بـوده رفـیـع ســایــۀ دیــوار عـزتـت صد آسمان فـرشته به شـمـشیر آخته دارند چشم در پی فـرمان حـضرتت راضی نشد دلت رسد آسیب بر عدوت جوش و خروش داشت ز بس دیگ رحمتت آورده دائـمـاً سـر تـعـظـیـم را فـرود دنیای عـلـم عالـمـیان پای حـکـمـتت اسـلام رفـت تـا بـه دل قــارۀ سـیــاه از بـرکت درایـت بـسـیـار و هـمـتت نورت گرفته کشـور دلها به جلوهای از بس شبیه حضرت زهرا به جلوهای از کفر محض با دمت ایمان درست کن از زنگی سـیـاه مـسلـمان درست کن در پای درس و بحث سراسر هدایتت از وحشیان حقیقت انسان درست کن از راز قـلب مرد مـسـافـر خـبـر بده از او کسی شبیه به سلمان درست کن ای حسرت بهشت خـدا خاک پای تو از دوزخ خـرابه گـلستان درست کن یک خندۀ ملـیح به لبهـای خود نشان قبله برای یوسف کنـعـان درست کن با سطری از معارف والای حضرتت راهی برای بیـنـش قرآن درست کن در وصف خوبی تو هزاران حکایت است عشقت همان میان بُر راه هدایت است چون نوکری که خو کرده بر امیر خود من را نما به نیمه نگاهی اسـیر خود تا جای دیگـری نـروم از درت، مرا بر خانهات الی الابدی کن فقیر خود در باب معـرفت تو مرا پای جامعـه بخشیدهای بصیرت و کردی بصیر خود دست مرا بگـیر و ببر تا غـدیـر خـم با سطری از زیارت اهل غدیر خود اهـل گـنـاه بـودم و با مـهـربـانـیات وا کردهای تو پای مرا در مسیر خود از سختی زمان گلهای نیست، شکر حق خواندی مرا به خنده به مهمان پذیر خود دل بـسـتـۀ کـلامـکـم الـنـورتـان مـنم در باب عـشق وصلۀ ناجـورتان منم دنیاست عـبـد خـانۀ عـبدالعـظـیـم تو محـتاج دست های هـمـیشه کـریـم تو با اهـدنا الـصـراط تـو اهـل هـدایـتـم با نـور تـوست راه دلـم مستـقـیـم تـو این حس همیشه بوده به همراه من که هست مشمـول من عـنایت و لطف قـدیم تو در کاظمین، مدینه و قم، مشهد و نجف شد تازه پای جامعه روح از نسیم تو با جامعه، زیارت هر یک از اهل بیت دارم سـلام بر تـو و قـلـب سـلـیـم تو حال و هوای گنبد سلطان که جای خود دارد هـوای گـنـبـد تـو یا کــریـم تـو نزدیک شـد مـحـرم شاه شـهـیـد دین امضا بزن حوالۀ دل را یک اربعین
: امتیاز
|
رباعی های ولادت امام هادی علیهالسلام
نوری به جـهـان ز حیّ سرمد آمد از لـطـف خــدا عــبـد مـؤیّــد آمـد دهـم گـل بـوسـتان زهـرا و عـلـی از نـسـل عـلـی نـجـل محـمّـد آمـد ***************** امشب به جهان نور خدا آمده است دهم گـل باغ مـصـطفی آمده است در بـیت نـهـم گـل ولایـت، هـادی از نـسل عـلی مرتضی آمده است ***************** امشب به جهان نـور مبـین میآید بر شیـعه بگـو حـبل مـتـین میآید از بیت جواد ابن رضا هادی دین هـمـنـام امـیـر مــؤمـنـیـن مـیآیـد ***************** امـشـب از لـطـف خــداونـد ودود غـنـچـهای وا شد به گـلزار وجود آمـده چـهـارم عـلـی، هــادی دیـن بـر جــمــال کــبــریــائـیـش درود
: امتیاز
|